حلقه مفقوده در سیکل توسعه یافتگی
طی دهه اخیر، جهان در معرض بحران های اقتصادی مختلفی قرار گرفته است.
درجریان این سال ها دولتمردان کشورهای جهان هریک به نوعی درصدد رفع ریشه های این بحران ها بوده اند. در این راستا یکی از مهم ترین شاخص های اقتصادی که مورد تاکید بسیار آنها قرار گرفته، رفع مشکل بیکاری کشورها بوده که علاوه بر کشور های در حال توسعه، دغدغه کشورهای توسعه یافته نیز است.
گرچه برای رفع این معضل مهم اقتصادی، غالبا چشم مردم این جوامع به حاکمان اقتصادی کشورهای متبوع خود است تا با اتخاذ سیاست های اقتصادی گره این مشکل را بگشایند، لیکن عملا رفع این معضل زمانبر بوده ومدیون صرف هزینه های بسیار از سوی این دولت هاست. این در حالی است که اتفاقا در شرایط بحران، کشورهای مذکور (به دلایل مختلف) با معضل کمبود منابع مالی روبه رو هستند و سعی دارند تا با کوچک کردن بدنه خودو تمرکززدایی هم از زیر بار هزینه های سنگین آزاد شوند وهم البته کارآیی اقتصادی را افزایش دهند.
از سویی دیگر تعدیل نیروها در واحدهای خصوصی شده بر حجم بیکاران می افزاید. در میان این افراد بسیاری حتی با دارا بودن مدارج تحصیلی دانشگاهی به واسطه عدم آشنایی با فعالیت در بازار کار خصوصی یا به دلیل نداشتن منابع مالی به خیل بیکاران می پیوندند؛ اما در این بین شمار کسانی که نتوانسته اند آموخته های کلاسیک دانشگاهی خود را در عرصه عمل به کار گیرند نیز کم نیستند. این موضوع به ویژه در کشورهایی مانند ایران که دارای جمعیت جوان زیادی است نیز به چشم می خورد. در واقع در جریان بحران های مذکور آن گروه از فارغ التحصیلان دانشگاهی که عملا با اختراعات یا با ابتکارات و ابداعات (در روش به کارگیری از دانشی که سال ها در مورد آن به صرف زمان و هزینه های مادی پرداخته اند) توانسته باشند امکان ایجاد شغل و حضور فعال در بازار را فراهم کنند، از این جریان تحولات اقتصادی پیروز بیرون خواهند آمد. واقعیت آن است که تعداد چنین افراد کارآفرینی بسیار اندک است.
از زمانی که اولین بار اقتصاددان اتریشی الاصل ژوف شومپیتر به نقش مهم و کلیدی کار آفرینان در ایجاد رشد اقتصادی اشاره کرد، نزدیک به هشتاد سال می گذرد. با این وجود در کشورهایی مانند ایران همچنان روند تعلیمات دانشگاهی صورتی کاملا کلاسیک داشته و اینکه فارغ التحصیلان چگونه می توانند با به کارگیری دانش خود به جای تکیه کامل به دولت، اهرم رشد اقتصادی کشور را به حرکت درآورند، کمتر توجه شده است. بر اساس داده های آماری مرکز آمار ایران، درصد افراد بیکار با مدرک تحصیلی دانشگاهی به سه برابر افزایش یافته است.
از آنجا که روند فزاینده بیکاران دانشگاهی همزمان با افزایش تعداد فارغ التحصیلان در مقاطع تحصیلات تکمیلی است؛ بنابراین شاید بتوان گفت که افراد فارغ التحصیل جویای کار هر بار با صرف هزینه و زمان از راه ارتقای مدارج تحصیلی خود در تکاپوی کسب شغل هستند؛ لیکن در این امر توفیق چندانی نمی یابند. برای نمونه روند تعداد دانش آموختگان در مقطع کارشناسی ارشد نشان می دهد گرچه تعداد دانش آموختگان این مقطع در مدت تنها ۵ سال تقریبا ۸/۱ برابر شده، اما به واسطه افزایش تعداد بیکاران دانشگاهی شاید بتوان گفت طی سال ها وقت، انرژی و صرف هزینه های خصوصی و دولتی با کارآیی توام نبوده است. با این وصف این سوال پیش می آید که راه حل برون رفت از مشکل مذکور چیست؟
ایجاد دانشگاه های کارآفرین به عنوان یکی از اصلی ترین راه حل هایی است که در سال های اخیر برای برون رفت از مشکل بیکاری دانش آموختگان به ویژه دانشگاهی مطرح می شود. این دانشگاه ها نهادهایی هستند که با استراتژی
کار آفرینی تاسیس می شوند یا ادامه فعالیت می دهند.
به بیان دیگر دانشگاه کار آفرین نهاد یا مرکزی دانشگاهی است که ضمن اهمیت به دانش کلاسیک، بخش عمده رویکرد فعالیت هایش را (اعم از آموزش به عنوان اصلی ترین کار دانشگاه و هم در امور غیرآموزشی یعنی فعالیت بخش هایی که جریان آموزش را پشتیبانی کرده و ممکن می سازند مانند بخش مالی) بر استراتژی کارآفرینی متمرکز کرده است. این مراکز علمی با به کارگیری سرمایه های فکری و ظرفیت های کار آفرینی دانشجویان و مدرسان خود کمک شایان توجهی را به رفع و غلبه بر معضلات اقتصادی و اجتماعی کشورهای متبوع شان می کنند. (چنانچه در کشور های توسعه یافته مانند ایالات متحده و انگلستان و ژاپن با تاکید و تمرکز یافتن بر ایجاد و حمایت از چنین دانشگاه هایی این امر تحقق یافته است.). ذکر این نکته ضروری است که اتخاذ استراتژی در ایجاد این دانشگاه ها امری مشترک بین آنهاست؛ اما از آنجا که شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشورها باهمدیگر تفاوت دارند؛ بنابراین دانشگاه های مذکور در انتخاب استراتژی کار آفرینی و به روز رسانی آن دارای استقلال عمل هستند که این امر البته با روحیه حاکم بر این گونه نهادها سازگاری نیز دارد.
استراتژی های مذکور می توانند بر پایه اهداف خاصی طراحی شوند؛ مانند ایجاد انگیزه، شناخت و نگرش کار آفرینی، ایجاد مهارت های کارآفرینی، حمایت ازایجاد یا مراحل ابتدایی شروع کسب وکار، تجاری سازی نتایج تحقیق از طریق انتقال تکنولوژی، ایجاد درآمد برای موسسات، تقویت مشارکت بین موسسات و بنگاه های محلی و....
با همه آنچه در بالا ذکر شد گرچه به نظر می رسد سیستم آموزش عالی در ایران چاره ای جز تربیت نیروهای کارآفرین، خلاق و مبدع نداشته باشد، اما اینکه تا چه حد اجرای این امر در کشور با توفیق همراه شود نیازمند ایجاد زیر ساخت هایی از جمله فرهنگی است که این مهم جز در سایه ارتباط نهادها و موسسات فعال در عرصه کسب وکار با دانشگاه ها میسر نمی شود. بدیهی است اجرای این امر حمایت های اولیه معنوی و شاید اندک مالی دولت را طلب می کند. چنین حمایت هایی نه تنها می تواند سبب صرفه جویی بسیار موثر نسبت به پرداخت های سنگین مالی دولت به دانشگاه شود، بلکه بر کارآیی عملکرد دانشگاه ها در تربیت نیروی انسانی کارآمد برای رشد و توسعه اقتصادی تاثیر بسیار مثبت و مهمی خواهد داشت.